سلام همراهان
با توجه به فراگیر شدن نرم افزار های ارتباطی موبایلی ازین پس مطالب منو در کانال تلگرام سخن عشق دنبال کنید
ممنونم از همراهیتون
آدرس سخن عشق : https://telegram.me/sokhan_eshgh
سلام همراهان
با توجه به فراگیر شدن نرم افزار های ارتباطی موبایلی ازین پس مطالب منو در کانال تلگرام سخن عشق دنبال کنید
ممنونم از همراهیتون
آدرس سخن عشق : https://telegram.me/sokhan_eshgh
سه نکته در مورد استانی شدن انتخابات:
اول آنکه با توجه به محتویات این طرح هر نفر حد اکثر از حوزه انتخابیه خود فقط پانزده درصد رای را دارد و مابقی ۸۵ درصد بقیه را باید در مجموع استان بدست آورد .
در واقع با کمی دقت متوجه میشویم در استان های حاشیه ای ایران که اکثریت جمعیت را یک اقلیت سنی مذهب دارد با تجمیع آرا کل استان شانس رای آوری نمایندگان شهرهای کوچک شیعه نشین از دست میرود .
بعنوان مثال در استان کردستان که اکثریت سنی مذهب هستند و تنها دو شهر قروه و بیجار اکثریت شیعه را دارند حتی اگر نامزد شیعیان اکثریت آرا را در حوزه انتخابیه خود (قروه یا بیجار) را کسب کند به دلیل عدم اقبال در سایر شهرهای استان مانند سنندج ، کامیاران، مریوان، سقز و ... هیچ شانسی برای حضور در مجلس ندارند و بهمین منوال شاید بیش از ده نماینده دیگر به اقلیت سنی تعلق گیرد که در آن صورت به فراکسیون قویی در این قسمت تبدیل خواهند شد.
دوم آنکه حوزه های انتخابیه در سطح هر استان با فاصله ای زیاد از یکدیگر قرار دارند و همین امر منجر به آن شده تا مردم یک شهر هیچ شناختی نسبت به نامزد حوزه انتخابیه دیگر در استان نداشته باشند بعنوان مثال مردم قلعه گنج که درجنوب استان قرار دارند با رفسنجان که در شمال قرار دارند چگونه می توانند نسبت به نماینده هم شناخت پیدا کنند و ایضا بالعکس !!!
به این طول فاصله اضافه نمایید تعدد نامزد های مشتاق که حتی در یک حوزه هم برای مردم همان حوزه شناخته شده نیستند تا چه رسد به کل استان، همین امر عدم شناخت و تعدد نامزدها در کل استان میزان مشارکت را در حد قابل توجه و چشم گیری پایین خواهد آورد.
سوم با توجه به فواصل و پراکندگی حوزه های انتخابیه مورد اشاره در بند دوم و تعدد بیش از پیش نامزدها به نظر میرسد برای این افراد برای حضور موفق در رقبتی به نام انتخابات در سطح یک استان مجبور شوند بیش از گذشته به مافیای زر، زور و قدرت نزدیک شده و زیر دین آنها روند و با این رویکرد حضرات نماینده قبل از آنکه وکلای مردم باشند بدهکارن باندهای قدرتمند مالی خواهند شد.!
مثل هر بار برای تو نوشتم:
دل من خون شد ازین غم، تو کجایی؟ و ای کاش که این
جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره، مگر این عاشق دل سوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی... و تو انگار به قلبم بنویسی: که چرا هیچ نگویند مگر این منجی
دلسوز ، طرفدار ندارد ، که غریب است؟ و عجیب است که پس از قرن و هزاره، هنوزم که
هنوز است دو چشمش به راه است
و مگر سیصد و اندی نفر از شیفتگانش ، زیاد است
که گویند به اندازه یک « بدر » علمدار ندارد! و گویند چرا این همه مشتاق ، ولی او
سپهش یار ندارد!
جواب امام زمان:
تو خودت!
مدعی دوستی و مهر شدیدی که به هر شعر جدیدی، ز هجران و غمم ناله سرایی ، تو کجایی؟
تو که یک عمر سرودی «تو کجایی؟» تو کجایی؟ باز گویی که مگر کاستی ای بُد ز امامت ،
ز هدایت ، ز محبت ،
ز غمخوارگی و مهر و عطوفت
تو پنداشته ای هیچ کسی دل نگران تو نبوده؟ چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی در پی هر غصه ی تو اشک چکانده؟ چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟ چه
کسی راه به روی تو گشوده؟
چه خطرها به دعایم ز کنار تو گذر کرد چه زمان ها که تو غافل شدی و یار به قلب تو
نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود، تو بودی...
هر زمان بود تفاوت ، تو رفتی ، تو نماندی. خواهش نفس شده یار و خدایت ، و همین است
که تاثیر نبخشند به دعایت ،
و به آفاق نبردند صدایت و غریب است امامت من که هستم ، تو کجایی؟ تو خودت ! کاش
بیایی به خودت کاش بیایی...!
اللهم
عجل لولیک الفرج
سلام به آشنا ها و غریبه ها
سلام به خوننده ها و نگاه کننده ها
سلام به دوستان و غیر دوستان
سلام به همه
کم کم داره بوی عید میاد و نیاز به خونه تکونی داشت اینجا
سخن عشق داره سه ساله میشه تو بلاگ
چه روزها که اومد و رفت اما ما هنوز همونیم که بودیم
ای کاش کمی به خودمون بیاییم
روزهای سخت هم یک روزی تموم میشه
یکی می گفت خوشبختی همین تلاش برای رسیدن به مطلوبه
دارم بوی خوشی احساس می کنم
شمام حس می کنید؟
نامه رهبری به جوانان اروپا و آمریکای شمالی دعوت به اسلام نیست، دعوت به فهم دروغی است که غرب در مورد اسلام می گوید. این فهم لزوما به قبول اسلام نمی رسد اما لزوما به فهم بیشتر دسیسه های نظام سلطه در غرب می انجامد که اسلام را قربانی اهداف خود کرده. دعوت به خواندن منابع دسته اول هم برای همین هدف مطرح شده. اتفاقا این تحلیل و برداشت از نامه دقیقا چیزی است که نامه را بی خاصیت می سازد؛ برای جوان غربی هیچ تازگی ندارد که یک رهبر مسلمان او را به دینش دعوت کند و اتفاقا با همین تحلیل است که وقتی نامه رهبری در رسانه های غربی منتشر می شود تیتر قریب به اتفاقشان این است: رهبر ایران جوانان غربی را به اسلام دعوت کرد! حال آنکه اصل نامه که طرح پرسش های اساسی در مورد غرب است سانسور می شود.
راستی اگر نامه دعوت به اسلام بود، جوانان نامسلمان آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی چه گناهی داشتند که مخاطب واقع نشدند؟
وقتی به این عکس نگاه می کنم هزارتا سوال تو ذهنم میاد !
به قول دیالوگ فیلم دلشکسته : واقعا ما داریم به کجا می ریم ؟
یکی از بزرگترین اهانت ها به ساحت مقدس پیامبر مهربانی اسلام در این دهه اخیر شکل گرفته است ولی وزیر امور خارجه کشوری که پرچم دار دین مبین اسلام نیز هست باید با کسانی هم قدم شود که هم زمان خوده حضرت ، و هم در حال حاضر خاکستر بر روی پیامبر صل الله علیه و آله و سلم می پاشند .
نمیدونم آقای ظریف سیاست مدار نیست؟ پخته نیست؟ یا خدایی نکرده بی اعتنا (حاج حسین شریعت مداری نوشت بی اعتنا ولی شما بخونید بی ...) است ؟
مگر آقای ظریف خبر نداشت فرانسه چه برنامه ریزی برای این توهین بزرگ کرده است؟
مگر آقای ظریف خبر نداشت فرانسه چه درخواستی برای ویزا گرفتن خواهران محجبه کشورش کرده است؟
مگر آقای ظریف خبر نداشت شارلی ابو با تیراژ سه میلیون با طرح جلد کاریکاتور پیامبر اسلام همان روز چاپ شده است؟
مگر آقای ظریف از من و شما بیشتر خبر نداشت که ماجرای فرانسه یک سناریو از پیش ساخته شده بود؟
واقعا ، واقعا چه می شد اگر فقط و فقط برای پیامبری که بهانه خلقت است ، آقای ظریف این مذاکرات با 5+1 که آنها جز اهانت کننده ها و حاضران در راهپیمایی به حساب ضد تروریست بودند را عقب بیاندازد نه این که لغو کند !
جالب تر از این ها ، شارلی ابو های داخلی بودند که ذوق مرگ شده بودند از این پیاده روی و کاریکاتور ، که به قول حسین قدیانی بد خودشان را لو دادند ! بد !
یکی از تجلی های پیاده روی اربعین ، نشان دادن چهره سیاسی اسلام در عالم است . همان اسلامی که دشمن از آن به شدت ترس دارد. نشان دادن چهره ای از اسلام که در مقابل ظلم می ایستد ، بی تفاوت با اطراف نیست ، متحجر نیست، و در یک پویایی مستمر به سر می برد . با اتمام پیاده روی با شکوه اربعین سرور و سالار شهیدان اباعبدالله الحسین علیه السلام ، و با توجه به این که در چند ماه گذشته حضور داعش در کشور عراق باعث فضایی جهت تهدید این سیل عظیم جمعیت شده بود شاهد این بودیم که با لطف حضرت اباعبدلله علیه السلام توطئه های این گروه خنثی گشته و این مراسم با شور تر از هر سال برپا شود.
در این برهه از زمان تحلیل آخرین وضعیت فعالیت رسانه ای داعش که خط مقدم جبهه کفر است و نوع برخورد دولت و مردم عراق و منطقه پس از این واقعه عظیم دارای اهمیت بسیاری می باشد .
طبق آن چیزی که از جبهه دشمن در این مدت فعالیتش دیده شده ، پس از ناتوانی در خلل وارد کردن به پیاده روی اربعین ، یکی از راه هایی که آنها بعد از پیاده روی اربعین در نظر دارند این است که باز برای سوار شدن بر جو رسانه ای که مدتها برای خود فراهم کرده بودند و با وسیله آن رعب و وحشت در دل مردم می انداختند باز شروع کنند و با جنایت های گسترده این حرکت عظیم را به فراموشی ببرند .
جبهه دشمن با تمام سانسور هایی که انجام داد اما موفق نشد این اجتماع بیش از بیست میلیونی را از نگاه مردم جهان مخفی نگه دارد . سیاست رسانه ای غرب بر آن بود تا این همایش عظیم نادیده گرفته شود.
این همایش عظیم باعث این شد که جواب قاطعی از طرف جهان اسلام به جریانات تکفیری و تفرقه افکن بویژه داعش، در منطقه داده شود.
با توجه به موج رسانه ای داعش برای جنایت های خود و در مقابل مخابره اخبار پیاده روی اربعین ،در ذهن جهانیان همین سوال ایجاد شود، که این حسین کسیت که این اجتماع عظیم برای او شکل گرفته است؟ و چرا با توجه به آن همه جنایت ها و رعب و وحشت و تهدیدی که از سوی داعش انجام شده است ، باز مردم حضور پیدا کردند ؟ برای جبهه خودی برد بزرگیست .
نقطه عطف این مسئله جمله مشهوری است که عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد ، که الان در حال رخ دادن است و جبهه رسانه ای خودی باید از این فرصت بدست آمده کمال استفاده را ببرد .رسانه های جبهه اسلام باید تلاش کنند پیاده روی اربعین، که گوشه ای از شکوه و عزم اسلام را در مقابله با جبهه کفر نشان می دهند به گوش تمام جهانیان برسانند.
از جمله دستاورد های این پیاده روی ، نقش عظیم مردم با توجه به سنت ها و حضور گسترده در مراسم اربعین در اصل نمایش قدرت اسلامی و پایبندی آن است و همچنین این پیاده روی باعث گردید تا پیوستگی مردمی در منطقه به مرحله جدیدی وارد شود.
برای نشان دادن چهره واقعی اسلام که امروز دشمن با ورود انحرافات علی الخصوص اسلام آمریکایی و دور از سیاست دنبال خراب کردن آن است ، این بهترین فرصت است تا بتوان حقیقت تفکر اسلام ناب محمدی را گسترش داد.
پ ن 1 : این مطلب در کرمان خبر http://bit.ly/1wUWKZW /در هجرت نیوز http://bit.ly/1z1TQTn / در نقطه نیوز http://bit.ly/1vmh8x5
پ ن 2 : این مسئله هنوز جای کار دارد و از ابعاد دیگر باید به آن پرداخت
به طور معمول در همه دوران ها ، نخبه ها ، یعنی آدم هایی که نوعی نبوغ در یکی از ابعاد وجودییشان دیده می شود، برای مثال اهل قلم می شوند ، شاعری پیشه می کنند، گرافیست می شوند و اهل فکر و ... می شوند ، نوعی آفت عمل زدگی در وجودشان رخنه می کند . در حقیقت زندگی این افراد با همه برجستگی های منحصر به فرد خودشان و با همه خدماتی که به دیگران ارائه می کنند، شکل کاریکاتوری به خود می گیرد .
نتیجه این قضیه را گاهی میتوان در رفتارهای این افراد مشاهده کرد . برای مثال با نخبه ای در کار فرهنگی روبرو می شویم که در زمینه ارتباطات معاشرتی و ارتباط گیری با شبکه خانواده و اجتماع دچار مشکل است .
به حدی که در این بعد ، نه تنها نخبگی ندارد بلکه در سطح پایین تری از یک فرد معمولی است .
نتیجه امر هم این است که در کوتاه مدت خود فرد دچار آسیب ها و ناراحتی های روحی ، روانی و رفتاری می شود و به انزوا می رود. این که ما در بین فرزندان دانشمندانمان ،علما و مدیرانمان ، فرهنگیانمان می بینیم کمتر پیش می آید تا مثل پدران شان شوند و راه آن ها را پیش بگیرند ، نشان دهنده این است که این افراد به نحوی که لازم است برای فرزندانشان وقت گذاری نکرده اند. البته این نظم و توازنی که از آن حرف می زنیم ، نظم مکانیکی و ماشینی در زندگی نیست .بلکه یک جور نظم ارگانیکی ، متوازن، متعادل و انسانی است . نظمی شبیه به نظم حاکم بر زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله .
ما ها که مسئولیتی خطیر تر از ایشان نداریم و سرمان هم از که از رسول خدا شلوغ تر نیست!
در روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله بعد از وارد شدن به خانه خود ، سه کار انجام می دادند، بخشی را برای عبادت با پروردگار ، بخشی را برای خانواده ، تفریح و لذت حلال و بخشی هم به واسطه رسالت و مدیریت اش برای ارتباط با مردم در نظر می گرفتن!
این تفاوت از زمین تا آسمان ما با ایشان نشان می دهد که ما تعریفی اشتباه از روحیه جهادی داریم .
روحیه جهادی را در تفریح نکردن و چشم پوشی از بقیه جنبه های زندگی می دانیم !
نکته قابل ذکر این است که یک مدیر موفق ، البته منظور مدیر اجرایی نیست ، بلکه مدیر موفق یک زندگی است ، کسی است که بتواند ارتباطات چهارگانه خود را مدیریت کند . ارتباط با خود، با خدا ، با مردم و هستی به معنای طبیعت و خلقت.
در واقع مقوله حق و تکلیف جلوه همین ارتباطات چهارگانه است . برای مثال پدر و مادر من حقی بر گردن من دارند و بنده بر مبنای همین حق باید بتوانم ارتباط خود را با آنها تنظیم کنم و در مقابل هم آنها تکلیف و مسئولیتی درباره من دارند و همچنین نسبت به اطرافیان و ...
این داستان را از زمان بچگی زیاد شنیده ایم یا در برنامه هایی دیده ایم که امام حسن علیه السلام هرگاه سر سفره بودند و حیوانی آنجا بود به آن غذا می دادند این داستان درست بر مبنای همین ارتباطات چهارگانه است که مجموعه حقوق و تکلیف از دل آن بیرون می آید.
کارهایی که در وهله اول خیلی بی ارزش و کوچک به نظر می آیند اما نقش شگرفی در انسان سازی دارند.
مگر می شود کسی فعال فرهنگی باشد ، نخبه و دغدغه مند باشد اما گربه حیاط خانه شان را از یاد ببرد!
تا بحال چقدر غصه زندگی یک یتیم را خورده ایم؟ چند شب از عمرمان را به شب گردی در کوچه های شهر گذرانده ایم که ببینیم چه خبر است؟ با یک فرد خیلی دانشمند و فعال روبه رو می شویم و این سوالات را می پرسیم . جواب می گیریم که نه ، وقت ندارم ، می خواهم خدمت رسانی به جبهه کنم .
این نه تنها تغافل از همان شبکه حقوق و تکلیف است که توجه با این مسائل برای سبکی روح خود فرد خوب است .
شهید شهریاری کسی که در حیطه علمی خودش به معنای واقعی نخبه بود شما ببینید در زندگی این بزرگوار پیش آمده بود که مثلا برای دو سه روز محل کارش بماند و خانه نرود؟ و بگوید کار من مهم تر از این حرف هاست ؟ همین فرد روضه فاطمیه در خانه اش برپا میکرد و... یا کسی مثل شهید بابایی با آن مسئولیت بزرگ و چشمگیر، ماهی یکبار پیرمرد ژولیده محلشان را حمام می برد.
به اعتقاد بنده بعضی از نخبه ها و فعالان ما دچار تفکر عوامانه اند!
یعنی فکر می کنند که خاص اند اما به بالاتر از عوام هم نمیرسند. مثلا فرد فکر می کند که اگر برود مشهد و یک ساعتی در حرم امام رضا علیه السلام زیارت جامعه بخواند، وقتش گرفته می شود و از خدمت رسانی اش کاسته می شود.حال آنکه علامه طباطبایی که یکی از برجسته ترین نخبه های ماست ، روز عاشورا تا ظهر بیش از ده جا سر می زد، از خانه این مرجع به خانه آن مرجع ، از این روضه به آن روضه و گریه میکرد. در حالی که می توانست بگوید من صبح یک زیارت می خوانم و گریه می کنم ، بعد هم میروم سراغ المیزان .
اینها هستند که توازن در زندگی را به امثال ما نشان می دهند .
پ ن 1: خودم از این قاعده مستثنی نیستم !
پ ن 2: برای دل بعضی ها !