شرمنده یک مدت نبودیم . خدا قسمت کرد با یک عده از بچه های مخلص و پاک بسیجی رفتیم به اردوی جهادی .درسته جای من وسطه آنها نبود اما بالاخره خدا مارو هم یجوری وسطشون جا داد تا شاید درستکار بشیم و بعده اردو خدا باز دره رحمتشو به سوی این بچه ها باز کرد و بردشون پیش یکی از بندگانه معصومه خودش حضرت رضا (ع) و ما هم مثله همیشه یجوری خودمونو وسط این عزیزا جا زدیم تا مورده رحمت قرار گرفتیم . نایب الزیاره دوستان بودیم.
اگه یادتون باشه فک میکنم در ۲۱خرداد بود که مطلبی را به عنوان (و اما درد...) نوشتم و قرار شد طرحی را در این رابطه آماده کنم برای تشکیل گروهی جهت ریشه یابی مشکلات شهر کرمان ولی متاسفانه تا الان این کار را انجام نداده بودم و امروز این طرح را شاید ناقص در ادامه مطلب میگذارم اگر پیشنهادی یا نقدی و یا نظری داشتید دریغ نفرمایید
التماس دعا