ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﺎﺧﺘﻤﺎن ، به کارگاه ساخت و ساز سر زد تا بر کارها نظارت کند. ﺍﺯ ﻃﺒﻘﻪ ﺷﺸﻢ نگاهی به پایین انداخت و ﮐﺎﺭﮔﺮی که با او کار داشت را پیدا کرد. ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭ را ﺻﺪﺍ زد ، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻭ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ، ﮐﺎﺭﮔﺮ ﻣﺘﻮﺟﻪ نمی شود. ﺑﻪ ﻧﺎﭼﺎﺭ ﻣﻬﻨﺪﺱ، یک اسکناس 5 هزار تومانی به پایین میاندازد ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﻻ ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ کند. ﮐﺎﺭﮔﺮ اسکناس ﺭا ﺑﺮمیدارد ﻭ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﺶ میگذارد ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند مشغول کارش میشود. ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ اسکناس 10هزار تومانی ﻣﯿﻔﺮستد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ کند پول را در جیبش میگذارد. ﺑﺎﺭ ﺳﻮﻡ ﻣﻬﻨﺪﺱ ﺳﻨﮓ ﮐﻮﭼﮑﯽ ﺭا میاندازد ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻭ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺳﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ برخورد میکند.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺳﺮش را ﺑﻠﻨﺪ میکند ﻭ ﺑﺎﻻ ﺭا ﻧﮕﺎﻩ میکند ﻭ ﻣﻬﻨﺪﺱ کارش را به او میگوید.
قصه زندگی ما آدم ها هم دقیقا همین است .
خیلی وقت ها خدا از آن بالا ما را صدا می زند و چون نمیشنویم ، برایمان هدیه هایی می فرستد تا بالا را نگاه کنیم . اما ما مثل آن کارگر فرصت طلب هدیه ها را بر میداریم، بی آنکه نگاهی به بالا بیندازیم .
آنقدر این اتفاق تکرار می شود ، تا اینکه خدا اینبار یک اتفاق بد کوچک برایمان می فرستد تا حواسمان را بیشتر جمع کنیم و رسمان را به بالا بچرخانیم و یاد خدا باشیم .
حواسمان را جمع کنیم ، قدر نعمت هایمان را بدانیم مخصوصا حالا که در ماه خدا قرار داریم
رمضان بر همگی شما مبارک
پ ن : ببخشید بعد از چند روز گذشتن از ماه مبارک این مطلبو گذاشتم واقعا وقت نبود
از همه التماس دعا دارم
یا حق